«چراملت ها شکست میخورند» توسط بسیاری از چهره های معروف تحسین شده است که در اول کتاب آمده. پس یکی از چیزهایی که این کتاب را متمایز میکند مرجع بودن آن برای مکتب خاصی از نگاه به توسعه اقتصادی است.
نویسنده دفاعی تمام قد و مفصل از نظریه ای میکند که نهادهای سیاسی و اقتصادی را علت نیکبختی یا بدبختی اقتصادی ملت ها میداند. نهادها نه به عنوان علت ریشه ای، بلکه به عنوان علت تعیین کننده توسعه پایدار اقتصادی معرفی شده اند. یعنی اگر زنجیره علل منجر به توسعه پایدار را دنبال کنیم، اولین جایی که میتوانیم متوقف شویم و با آن علت توسعه پایدار در ملل سیصد سال اخیر را توجیه کنیم، نهادها هستند. نه توسعه پایداری یافت میشود که بدون نهادهای به اصطلاح «فراگیر» اتفاق افتاده باشد، و نه ملتی با نهاد های فراگیر یافت میشود که توسعه پایدار را تجربه نکرده باشد.
منظور از نهاد فراگیر نهادی است که به طیف گسترده ای از افراد جامعه اجازه ورود و تأثیرگذاری میدهد.
نویسنده رکن دیگری را نیز برای توسعه پایدار قائل است و آن وجود یک حاکمیت دارای حداقل تمرکز سیاسی است که بتواند نظم و حقوق مالکیت را تضمین کند.
در مقابل نهادهای فراگیر، نهادهای استثماری بیان میشوند که برای بهرهمندی عده محدودی سازماندهی شده اند. همچنین تعامل بین نهادهای سیاسی و اقتصادی از نظر نویسنده تقویت کننده است، یعنی نهاد های استثماری سیاسی به نفع استثماری شدن نهادهای اقتصادی عمل میکنند و برعکس. این تعامل تقویت کننده بین نهادهای اقتصادی و سیاسی فراگیر هم وجود دارد.
موضوع دیگری که خاطرنشان میشود مسیر غیر قطعی تاریخ است، یعنی در صورت رقم خوردن حداقل تمرکز سیاسی و نهاد های فراگیر، توسعه پایدار رخ میدهد، ولی این که این علل رخ دهند زاییده ع asdfasfdasdfasdfasdfa...
سلام، من امروز اومدم کافه نشستم یه مقدار کارای درسمو پیش ببرم. دو تا خانوم این نزدیک نشسته بودند و اولش یکی داشت به اونیکی مشاوره سلامتی میداد و بعد اونی که داشت مشاوره سلامتی میداد شروع کرد از رابطهاش یا حالا تجربهای که با یه آقا داشت گفتن. جالبیش برای من این بود که ما پسرا هم همچین صحبتهایی داریم. و فکر میکنم که این که این صحبتها کمتر بین جنسیتی شکل میگیره باعث ایجاد یه خرد جمعی اشتباه در دو طرف میشه. خانوما پیش خودشون به یه دیدی میرسن و آقاها هم پیش خودشون به یه تصوری میرسن که احتمالا جفتش اشتباهه.خوب همین دیگه واقعا اینتظار نداشتم به این اختصار حرفم بیان بشه.
حتی توی جامعهای مثل اینجا (کانادا) که خیلی از حیاهای فیزیکی از بین رفته، به خاطر یه سری ترس این صبحتها بین خانومها و آقاها شکل نمیگیره. چاره چیه واقعا؟
شاید بگید که کتابهایی رو باید خوند که خانومها یا آقاهای مشاور نوشتهاند. ولی به نظر من اطلاعات کتابها خیلی تاخیر داره و آدمها نسل به نسل به شدت دارند تغییر میکنند. حتی یه شخص کلی تغییر میکنه چه برسه به این که بخوایم آدمهای با اختلاف سنی رو مقایسه کنیم.
آمارهای ایران نشون میداد طلاق توی کسایی که تقریبا همسن ازدواج میکنند کمتره. ولی خوب از دادهها این رو هم میدونیم که بسیاری از کسایی که همسن ازدواج میکنند کسانی هستند که از دانشگاه با هم آشنا میشن. شاید تاثیر دانشگاه باشه نه سن. ولی میخوام این فرضیه رو هم بیان کنم که شاید الان که تغییرات فرهنگی و اجتماعی زیاد شده و فاصلهی آدمها با اختلاف سنی چندسال هم میتونه زیاد باشه شاید یکی از دلایل پایدارتر بودن رابطههای همسن همین باشه که آدما به هم شبیهتر هستند توی یک دوره تحصیلی و دانشگاهی و asdfasfdasdfasdfasdfa...